استرقاءلغتنامه دهخدااسترقاء. [اِ ت ِ ] (ع مص ) افسون کردن خواستن . (زوزنی ). افسون خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). رقیه خواستن . و منه : استرقیته فرقانی رقیة. (منتهی الارب ). تعویذ طلبیدن .
اشترکالغتنامه دهخدااشترکا. [ اَ ت َ ] (اِ) نام جانوری است که آنرا بعربی عنقا خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
آسترکیلغتنامه دهخداآسترکی . [ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ دورکی بختیاری و آن شعبه بر دو تیره است ، چاربری و کایی وند.
استرکیلغتنامه دهخدااسترکی . [ ] (اِخ ) (منزل ...) منزلی در نزدیکی مرغاب و سرخس . (حبیب السیر جزو3 از ج 3 ص 245).
آسترکیواژهنامه آزادآسترکی به معنی ستاره ای که در بین دیگر ستارگان نور بیشتری دارد،و به خاطر قدرتی که در میان تمام طوایف بختیاری داشت به این نام نام گذاری شد
استرقاعلغتنامه دهخدااسترقاع .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) استرقاع ثوب ؛ درپی خواه شدن جامه . (منتهی الارب ). محتاج وصله شدن جامه . بپاره آمدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). بوژنگ آمدن جامه . (زوزنی ).