استسنانلغتنامه دهخدااستسنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کلان سال شدن . || رفتن در راه . || پاسپرده شدن راه . || جاری گشتن . جاری گردیدن . (منتهی الارب ).
استشنانلغتنامه دهخدااستشنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لاغر شدن . (منتهی الارب ). نزار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || آزمند شیر گشتن . || کهنه و دریده شدن مشک . (منتهی الارب ).
مستسنلغتنامه دهخدامستسن . [ م ُ ت َ س َن ن ] (ع ص ) نعت مفعولی از استسنان . راه پاسپرده . (منتهی الارب ). راه که آن را پیموده باشند. || (اِ)اسد و شیر. (اقرب الموارد). رجوع به استسنان شود.
مستسنلغتنامه دهخدامستسن . [ م ُ ت َ س ِن ن ] (ع ص ) نعت فاعلی از استسنان . مسن و سالخورده .(اقرب الموارد). || پیماینده ٔ طریقه و روشی . (اقرب الموارد). || راه پاسپرده شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استسنان شود.