استضحاکلغتنامه دهخدااستضحاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خندیدن خواستن . (منتهی الارب ). || خندیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).
استیداقلغتنامه دهخدااستیداق . [ اِ ] (ع مص ) آزمند گشن شدن مادیان و جز آن . ایداق . (تاج المصادر بیهقی ). نر خواستن ماده خر و اسب مادیان . آزمند گشن گردیدن ماده اسب و مانند آن . (منتهی الارب ).
خندیدنلغتنامه دهخداخندیدن . [ خ َ دی دَ ] (مص ) خنده کردن . ضحک . تبهلل . ابتسام . (یادداشت بخطمؤلف ). استضحاک . (تاج المصادر بیهقی ) : بخندید و گفت ای یل اسفندیار. فردوسی .بخندید خسرو ز گفتار زن بدو گفت کای شوخ لشکرشکن . <p cla