استعلاملغتنامه دهخدااستعلام . [ اِ ت ِ] (ع مص ) پرسیدن از چیزی . (منتهی الارب ). آگاهی خواستن . (غیاث ). پرسیدن . طلب دانستن . آموزانیدن خواستن . آگاه کردن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پرسش . دانستن خواستن . خبر پرسیدن : ابوعلی برؤس لشکر و وجوه قوم پیغام فرستا
استعلامinterrogationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ارسال نشانک/ سیگنال برای آگاهی از حالت افزارۀ مخاطب یا اخذ برخی اطلاعات دیگر
درخواست قیمتrequest for quotation, request for quote, RFQ2واژههای مصوب فرهنگستانسندی که در آن قیمت کالا یا خدمات از تأمینکنندگان استعلام میشود
مستعلملغتنامه دهخدامستعلم . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعلام . پرسنده از چیزی . (منتهی الارب ). پرسنده از خبر. (اقرب الموارد). رجوع به استعلام شود.
پاسخ راداریradar responseواژههای مصوب فرهنگستانپدیدار شدن نشانکهای ارسالی از هدف یا شیء بر روی صفحۀ رادار در پی استعلام راداری
استعلاملغتنامه دهخدااستعلام . [ اِ ت ِ] (ع مص ) پرسیدن از چیزی . (منتهی الارب ). آگاهی خواستن . (غیاث ). پرسیدن . طلب دانستن . آموزانیدن خواستن . آگاه کردن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پرسش . دانستن خواستن . خبر پرسیدن : ابوعلی برؤس لشکر و وجوه قوم پیغام فرستا
استعلامinterrogationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ارسال نشانک/ سیگنال برای آگاهی از حالت افزارۀ مخاطب یا اخذ برخی اطلاعات دیگر
استعلاملغتنامه دهخدااستعلام . [ اِ ت ِ] (ع مص ) پرسیدن از چیزی . (منتهی الارب ). آگاهی خواستن . (غیاث ). پرسیدن . طلب دانستن . آموزانیدن خواستن . آگاه کردن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پرسش . دانستن خواستن . خبر پرسیدن : ابوعلی برؤس لشکر و وجوه قوم پیغام فرستا
استعلامinterrogationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ارسال نشانک/ سیگنال برای آگاهی از حالت افزارۀ مخاطب یا اخذ برخی اطلاعات دیگر