امکان استقبالیلغتنامه دهخداامکان استقبالی . [ اِ ن ِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر حکمی که در ماضی و حال اعتبار کنند ناچار یا جانب ایجاب بالفعل حاصل شده باشد یا جانب سلب و به این اعتبار حکم از ممکنات نبود و بنابراین ممکن هر آن حکمی باشد که ضرورت طرفین از او مسلوب باشد و هنوز در حیز امکان بود یعنی
استقباللغتنامه دهخدااستقبال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پیش آمدن . (منتهی الارب ). ضِدّ استدبار. روی آوردن . پیش فراشدن . پیش واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیش رفتن . روی کردن به . || به پیشواز رفتن . به پیشباز رفتن . پیشواز کردن . پیشباز کردن . پذیره شدن : استادم را بد
استقبالدیکشنری عربی به فارسیپذيرايي , مهماني , پذيرش , قبول , برخورد , استقبال كردن , دريافت امواج راديويى , به پيشواز رفتن
استقبالفرهنگ فارسی عمید۱. پیشنهاد یا مطلبی را با رضایت خاطر پذیرفتن.۲. پیش آمدن؛ پیشواز رفتن؛ پیش رفتن؛ پذیره شدن.۳. (اسم) [قدیمی] (ادبی) در دستور زبان، زمان آینده.۴. (اسم) (ادبی) سرودن شعری به وزن و قافیۀ شعر شاعر دیگر، مانندِ این شعر: گل در بَر و می در کف و معشوقه به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غ
امکان استقبالیلغتنامه دهخداامکان استقبالی . [ اِ ن ِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر حکمی که در ماضی و حال اعتبار کنند ناچار یا جانب ایجاب بالفعل حاصل شده باشد یا جانب سلب و به این اعتبار حکم از ممکنات نبود و بنابراین ممکن هر آن حکمی باشد که ضرورت طرفین از او مسلوب باشد و هنوز در حیز امکان بود یعنی
امکان استعدادیلغتنامه دهخداامکان استعدادی . [ اِ ن ِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امکان استعدادی عبارت از کیفیت استعدادی است که موجب تهیؤ ماده برای صور و اعراض است بطور متعاقب و قابل شدت و ضعف است . امکان یا لحاظ میشود به اعتبار ماهیت و ذات خود و آن امکان ذاتی است و یا لحاظ میشود به اعتبار دوری و
حاضرحلبلغتنامه دهخداحاضرحلب . [ ض ِ رُ ح َ ل َ ] (اِخ )یاقوت بنقل از کتاب الفتوح بلاذری آرد که بنزدیک حلب حاضری بود که آنرا حاضرحلب گفتندی و از قبائل مختلفه ٔ عرب مانند تنوخ و جز آن بدانجا گرد آمده بودند، وابوعبیدة بعد از فتح قنسرین بدانجا شتافت و با شرط پرداخت جزیت با مردم آن سامان صلح کرد، و پ
امکانلغتنامه دهخداامکان . [ اِ ] (ع مص ) بیضه دادن و زیر بال گرفتن ملخ و سوسمار بیضه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تخم گذاشتن یا گرد کردن ملخ و سوسمار و مانند آنها تخم را در جوف خود. (از اقرب الموارد). || قادر گردانیدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قادر گر
پیش آهنگیلغتنامه دهخداپیش آهنگی . [ هََ ] (حامص مرکب ) عمل پیش آهنگ . || عمل گروهی از جوانان نیکوکار دارای تعلیمات و عملیات مخصوص و شعارهای مفید. سازمان پیشاهنگان - خلاصه ٔ تاریخچه ٔ تأسیس پیش آهنگی در جهان : این تشکیلات ابتدا در انگلستان برای یک قسم تربیت اخلاقی و اجتماعی و تمرین صفات و ملکا
غازی بیک ایدغمشلغتنامه دهخداغازی بیک ایدغمش . [ ب َ دُ م ِ ] (اِخ ) از ممالیک و پرورش یافتگان اتابک پهلوان که در اوائل قرن ششم هجری فرمانروای ری و همدان و اصفهان بوده است . و این همان امیر است که ابوشرف ناصح بن ظفربن سعد منشی گلپایگانی در صدر ترجمه ٔ تاریخ یمینی (چ تهران ص 11<
امکان استقبالیلغتنامه دهخداامکان استقبالی . [ اِ ن ِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر حکمی که در ماضی و حال اعتبار کنند ناچار یا جانب ایجاب بالفعل حاصل شده باشد یا جانب سلب و به این اعتبار حکم از ممکنات نبود و بنابراین ممکن هر آن حکمی باشد که ضرورت طرفین از او مسلوب باشد و هنوز در حیز امکان بود یعنی