استنتاجلغتنامه دهخدااستنتاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب انتاج و استخراج نتیجه از مقدمات . || طلب فرزند کردن .
استنثاجلغتنامه دهخدااستنثاج . [ اِ ت ِ] (ع مص ) فروهشته گردیدن یکی از دو تنگ بار. (منتهی الارب ): استنثج احدالعدلین ؛ استرخی . (اقرب الموارد).
استنتاج باواسطهmediate inferenceواژههای مصوب فرهنگستاناستدلالی که در آن نتیجه از دستکم دو مقدمه به دست میآید
استنتاجگراییinferentialismواژههای مصوب فرهنگستان1. دیدگاهی در فلسفة زبان که براساس آن معنای عبارات زبانی با قواعد حاکم بر کاربرد آنها تعیین میشود 2. (در منطق) دیدگاهی که براساس آن معنای ادات ربط و سورها (quantifiers) با قواعد استنتاج تعیین میشود نه بهواسطة معناشناسی یا نظریة مدل (model theory)
استنتاجگراییinferentialismواژههای مصوب فرهنگستان1. دیدگاهی در فلسفة زبان که براساس آن معنای عبارات زبانی با قواعد حاکم بر کاربرد آنها تعیین میشود 2. (در منطق) دیدگاهی که براساس آن معنای ادات ربط و سورها (quantifiers) با قواعد استنتاج تعیین میشود نه بهواسطة معناشناسی یا نظریة مدل (model theory)
استنتاج باواسطهmediate inferenceواژههای مصوب فرهنگستاناستدلالی که در آن نتیجه از دستکم دو مقدمه به دست میآید
استنتاج بیواسطهimmediate inferenceواژههای مصوب فرهنگستاناستدلالی که در آن نتیجه از مقدمهای واحد به دست میآید، مانند نقض محمول و عکس مستوی و عکس نقیض
استنتاج باواسطهmediate inferenceواژههای مصوب فرهنگستاناستدلالی که در آن نتیجه از دستکم دو مقدمه به دست میآید
استنتاج بیواسطهimmediate inferenceواژههای مصوب فرهنگستاناستدلالی که در آن نتیجه از مقدمهای واحد به دست میآید، مانند نقض محمول و عکس مستوی و عکس نقیض
استنتاجگراییinferentialismواژههای مصوب فرهنگستان1. دیدگاهی در فلسفة زبان که براساس آن معنای عبارات زبانی با قواعد حاکم بر کاربرد آنها تعیین میشود 2. (در منطق) دیدگاهی که براساس آن معنای ادات ربط و سورها (quantifiers) با قواعد استنتاج تعیین میشود نه بهواسطة معناشناسی یا نظریة مدل (model theory)
قاعدة استنتاجrule of inference, inference ruleواژههای مصوب فرهنگستانقاعدة استدلال در چارچوب نظامی صوری که با بهکارگیری آن، نتیجه در طی گامهای استدلال به دست میآید