استنتاج کردندیکشنری فارسی به انگلیسیconclude, deduce, derive, draw, educe, extrapolate, induce, understand
استنثاجلغتنامه دهخدااستنثاج . [ اِ ت ِ] (ع مص ) فروهشته گردیدن یکی از دو تنگ بار. (منتهی الارب ): استنثج احدالعدلین ؛ استرخی . (اقرب الموارد).
استنتاجلغتنامه دهخدااستنتاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب انتاج و استخراج نتیجه از مقدمات . || طلب فرزند کردن .
استنتاجلغتنامه دهخدااستنتاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب انتاج و استخراج نتیجه از مقدمات . || طلب فرزند کردن .
استنتاجلغتنامه دهخدااستنتاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب انتاج و استخراج نتیجه از مقدمات . || طلب فرزند کردن .