لغتنامه دهخدا
استمهال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مهلت خواستن .(تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). زمان خواستن . درنگی خواستن . طلب مهلت کردن . زمان طلبیدن . استنظار.- استمهال کردن ؛ مهلت خواستن . زمان طلبیدن . مدت خواستن .|| انتظار کشیدن . (مؤید الفضلاء).