مستمهللغتنامه دهخدامستمهل . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمهال . آنکه مهلت می خواهد. مهلت جوی . مهلت خواهنده . رجوع به استمهال شود.
مستمیللغتنامه دهخدامستمیل . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمالة. مایل و خم شونده . (از اقرب الموارد). || عطف و توجه کسی را خواهنده . || مایل کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استمالة شود.
مستمللغتنامه دهخدامستمل . [ م ُ ت َ م ِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از استملال . بستوه آینده . (از منتهی الارب ). بیزارشونده و ناراحت از کسی . (از اقرب الموارد). رجوع به استملال شود.
مستملیلغتنامه دهخدامستملی . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) (الَ ...) ابراهیم بن احمد بلخی مستملی از فضلای قرن چهارم بلخ که به سال 376 هَ . ق . درگذشته است . او راست : معجم الشیوخ . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 22</spa
مستملیلغتنامه دهخدامستملی . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) (الَ ...) ابوابراهیم اسماعیل بن محمدبن عبداﷲ المستملی البخاری . او راست : شرح «التعرف لمذهب التصوف » از ابوبکربن ابی اسحاق محمدبن ابراهیم بن یعقوب البخاری الکلاباذی به فارسی .