آسریسلغتنامه دهخداآسریس . [ س ْ / س ِ / س ُ ] (اِ مرکب ) میدان : نشانه نهادند در آسریس سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس . فردوسی .|| رزمگاه . و اسپریس و اسفریس و اسپرس را
اشرسلغتنامه دهخدااشرس . [ اَ رَ ] (اِخ ) ابن حسان یا حسان بکری . در روزگار علی بن ابیطالب (ع ) میزیست و سردار لشکریان اسلام در انبار بود که سفیان بن عوف وی را بکشت . نام او در خطب علی (ع ) آمده است . رجوع به البیان والتبیین ج 3 ص 40