اسرههلغتنامه دهخدااسرهه . [ اُ رُ هَِ ] (اِخ ) بقول دِنیس تِل ماها خلیفه ٔ بزرگ اِدِس (الرها). (تاریخ خسروُن ص 27 و 63).اول کسی که در الرها بسلطنت نشست ارروا پسر خویا بود (سنه ٔ 136 ق .م .). ا
حصریةلغتنامه دهخداحصریة. [ ح َ ری ی َ ] (ص نسبی ) (اصطلاح منطق ) (قضیه ٔ...) قضیه ٔ محصورة. رجوع به محصورة و حصر قضایا شود.
حشرگاهلغتنامه دهخداحشرگاه . [ ح َ ] (اِ مرکب ) عرصات قیامت : چنان پوی شاهانه این شاهراه که شاهانه پوئی ره حشرگاه . ظهوری .|| مجمعی که در ایام عاشورا در آنجا گریه بنیاد کنند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
حشرگاهیلغتنامه دهخداحشرگاهی . [ ح َ ] (اِ مرکب ) صاحب بهار عجم آن را به معنی زنی که چند مرد با او نزدیک شوند، آورده و مثالی را که در آنندراج برای حشرگائی آمده برای آن آورده است .
اسروئنلغتنامه دهخدااسروئن . [ اُ رُ ءِ ] (اِخ ) ناحیتی بجنوب شرقی کابادوکیه درشمال بین النهرین . رجوع به اُسْرُاِن و اسرهه شود.
خسروسلغتنامه دهخداخسروس . [ خ ُ رُ وِ ] (اِخ ) تصحیف کلمه ٔ اسرهه است و آن بمعنی خسرو می باشد. (از ایران باستان ج 3 ص 2629).
اسرانلغتنامه دهخدااسران . [ اُ رُ اِ ] (اِخ ) شهری در بین النهرین بزمان سلوکیه و اشکانیه . این شهر ابتدا به انطاکیه کالی ره موسوم بود و عنوان نیم بربری را بدو داده بودند و بعدها اِدِس (اورفا) نامیده شد. (ایران باستان ص 88، 2087</span