لغتنامه دهخدا
سنخ . [ س ِ ] (ع اِ) بیخ و بن دندان . ج ، اسناخ ، سنوخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بن دندان و اصل آن . جای رستن دندان بن دندان . (دهار) (مهذب الاسماء). || بیخ و اصل و ماده ٔ هر چیز. (برهان ). اصل مردم . بیخ و اصل هر چیزی . || بن پیکان . (مهذب الاسماء). || گونه . از این سنخ .