اصطلاملغتنامه دهخدااصطلام . [ اِ طِ ] (ع مص ) از بیخ برکندن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). از بن برکندن . (تاج المصادر بیهقی ). استیصال . (اقرب الموارد) : گفت [ عبداﷲ زبیر ] ... کنا اهل بیت من العرب اصطلمنا عن آخرنا و ماصحبنا عاراً. (تاریخ بیهقی ص <sp
استلاملغتنامه دهخدااستلام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسودن . ببسایش . ببسودن . لمس . دست کشیدن بچیزی .- استلام حجر ؛ بسودن سنگ به لب یا دست . بسودن سنگ را به دست یا به لب . (منتهی الارب ). بسودن حجرالاسود را. (زوزنی ). بسودن حجر اسود را (بلب ) یا بدست . (تاج المصادر بیهقی
استلامفرهنگ فارسی عمیددست مالیدن و بوسه زدن به چیزی به قصد تبرک.⟨ استلام حجر: (فقه) دست مالیدن به حجرالاسود در ضمن مناسک حج.