لغتنامه دهخدا
اصناق . [ اِ ] (ع مص ) عزیمت کردن بر کاری و ثبات ورزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصناق بر کاری ؛ اصرار بر آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || نیکو کردن خدمت شتران را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اصناق در مال خویش ؛ قیام کردن بنیکویی در آن . (از اقرب الموا