اطمینانلغتنامه دهخدااطمینان . [ اِ ] (ع مص ) اطمئنان . اطمینان به چیزی ؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان . و فی الحدیث عن النبی (ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ثم ارفع حتی تعتدل قائماً ثم اسجد حتی تطمئن ساجداً. (از منتهی الارب ). طمأنینة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (م
اطمینانفرهنگ فارسی عمید۱. خاطرجمعی ناشی از رسیدن به یقین؛ تردید نداشتن در مورد چیزی.۲. آرامش خاطر به دلیل اعتماد به کسی.⟨ اطمینان دادن: (مصدر لازم) خاطرجمعی دادن؛ آسودهخاطر ساختن.⟨ اطمینان داشتن: (مصدر لازم)۱. اعتماد داشتن.۲. یقین داشتن.⟨ اطمینان یافتن: (مصدر لازم) خاطرج
اطمیناندیکشنری فارسی به انگلیسیassurance, belief, certainty, confidence, credit, dependence, reassurance, reliance, sureness, surety, trust
trustersدیکشنری انگلیسی به فارسیاعتماد، اطمینان کننده، باور کننده، امانت گذار، ودیعهگذار، اعتباردهنده، نسیه دهنده، توکل کننده
trusterدیکشنری انگلیسی به فارسیترستر، اطمینان کننده، باور کننده، امانت گذار، ودیعهگذار، اعتباردهنده، نسیه دهنده، توکل کننده
اطمینانلغتنامه دهخدااطمینان . [ اِ ] (ع مص ) اطمئنان . اطمینان به چیزی ؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان . و فی الحدیث عن النبی (ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ثم ارفع حتی تعتدل قائماً ثم اسجد حتی تطمئن ساجداً. (از منتهی الارب ). طمأنینة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (م
اطمینانفرهنگ فارسی عمید۱. خاطرجمعی ناشی از رسیدن به یقین؛ تردید نداشتن در مورد چیزی.۲. آرامش خاطر به دلیل اعتماد به کسی.⟨ اطمینان دادن: (مصدر لازم) خاطرجمعی دادن؛ آسودهخاطر ساختن.⟨ اطمینان داشتن: (مصدر لازم)۱. اعتماد داشتن.۲. یقین داشتن.⟨ اطمینان یافتن: (مصدر لازم) خاطرج
اطمیناندیکشنری فارسی به انگلیسیassurance, belief, certainty, confidence, credit, dependence, reassurance, reliance, sureness, surety, trust
اطمینانلغتنامه دهخدااطمینان . [ اِ ] (ع مص ) اطمئنان . اطمینان به چیزی ؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان . و فی الحدیث عن النبی (ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ثم ارفع حتی تعتدل قائماً ثم اسجد حتی تطمئن ساجداً. (از منتهی الارب ). طمأنینة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (م
اطمینانفرهنگ فارسی عمید۱. خاطرجمعی ناشی از رسیدن به یقین؛ تردید نداشتن در مورد چیزی.۲. آرامش خاطر به دلیل اعتماد به کسی.⟨ اطمینان دادن: (مصدر لازم) خاطرجمعی دادن؛ آسودهخاطر ساختن.⟨ اطمینان داشتن: (مصدر لازم)۱. اعتماد داشتن.۲. یقین داشتن.⟨ اطمینان یافتن: (مصدر لازم) خاطرج
بازۀ اطمینانconfidence interval, interval estimateواژههای مصوب فرهنگستانبازهای که براساس دادههای نمونهای تعیین میشود و با احتمال معینی پارامتر نامعلوم موردنظر را در بر میگیرد
رهیافت حصول اطمینانassurance approachواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ روشهای حصول اطمینان که براساس وجوه مورد بررسی تعیین میشود