اجحارلغتنامه دهخدااجحار. [ اِ ] (ع مص ) اجحار نجوم ؛ باران نیاوردن ستارگان . || اجحار قوم ؛ با قحط شدن قوم و بقحط رسیدن . (منتهی الارب ). || بسوراخ (ددگان و خزندگان ) درآوردن . جنبنده در سوراخ کردن : اجحر فلان الضّب ؛ بسوراخ درآورد فلان سوسمار را و مضطرساخت تا اینکه بسوراخ درآمد. (منتهی الارب
اجهارلغتنامه دهخدااجهار. [ اِ ] (ع مص ) اظهار. (غیاث ). || آشکارا کردن سخن . (تاج المصادر). هویدا کردن سخن و جز آن : اجهر الکلام . (منتهی الارب ). بلند گفتن .
اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (ترجمان ترتیب عادل ص 14) (مؤید الفضلاء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). پیدا نمودن و ظاهر کردن . (فرهنگ نظام ). فاش کردگی . آشکارکردگی . (ناظم الاطباء). پیدا کردن . (غیاث از منتخب ). بازنمودن . (
استاء منهدیکشنری عربی به فارسیمنزجر شدن از , رنجيدن از , خشمگين شدن از , اظهار تنفر کردن از , اظهار رنجش کردن
resentedدیکشنری انگلیسی به فارسیمتاسف شدم، اظهار تنفر کردن از، خشمگین شدن از، رنجیدن از، اظهار رنجش کردن
آزار نمودنلغتنامه دهخداآزار نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار رنجش کردن : از ما نه بحقیقت آزاری نمود. (تاریخ بیهقی ).
بسر زلف صحبت داشتنلغتنامه دهخدابسر زلف صحبت داشتن . [ ب ِ س َ رِ زُ ص ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پریشان و تیره روز بودن . (غیاث ) (آنندراج ). پریشان بودن و کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 76). || اظهار رنجش نمودن . (غیاث ) (آنندراج ).
اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (ترجمان ترتیب عادل ص 14) (مؤید الفضلاء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). پیدا نمودن و ظاهر کردن . (فرهنگ نظام ). فاش کردگی . آشکارکردگی . (ناظم الاطباء). پیدا کردن . (غیاث از منتخب ). بازنمودن . (
اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) فراموش نمودن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اظهار کسی حاجت وی را؛ آن را پشت سر نهادن و از یاد بردن . (از اقرب الموارد). از یاد بردن نیاز کسی از نظر خفیف و حقیر شمردن وی را. تظهیر. اِظْهار. (متن اللغة). رجوع به مصادر مذکور شود.
اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (ترجمان ترتیب عادل ص 14) (مؤید الفضلاء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). پیدا نمودن و ظاهر کردن . (فرهنگ نظام ). فاش کردگی . آشکارکردگی . (ناظم الاطباء). پیدا کردن . (غیاث از منتخب ). بازنمودن . (
اظهارلغتنامه دهخدااظهار. [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) فراموش نمودن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اظهار کسی حاجت وی را؛ آن را پشت سر نهادن و از یاد بردن . (از اقرب الموارد). از یاد بردن نیاز کسی از نظر خفیف و حقیر شمردن وی را. تظهیر. اِظْهار. (متن اللغة). رجوع به مصادر مذکور شود.