خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعیا
/'e'yā/
معنی
۱. مانده کردن؛ خسته کردن؛ درمانده کردن کسی را در کار.
۲. دشوار شدن کار بر کسی.
۳. مانده شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعیا
لغتنامه دهخدا
اعیا. [ اَ ] (ع ن تف ) درمانده تر. (از المزهر ص 298).- امثال : اعیامن باقل و هو رجل من ایاد و قیل من ربیعه ...(المزهر ج 1 ص 298).اعیا من ید فی رحم .
-
اعیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'yā ۱. مانده کردن؛ خسته کردن؛ درمانده کردن کسی را در کار.۲. دشوار شدن کار بر کسی.۳. مانده شدن.
-
جستوجو در متن
-
اعایة
لغتنامه دهخدا
اعایة. [ اِ ی َ ] (ع مص ) مانده شدن . (از منتهی الارب ). اعایه ٔ ماشی ؛ دچار تعب و ماندگی شدن و آن بجز عجز است . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || اعایه ٔ سیر، شتر را؛ مانده کردن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).- اعایه ٔ...
-
طلح
لغتنامه دهخدا
طلح . [ طَ ] (ع مص ) مانده شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر). طلاحة. مانده گردیدن شتر و منه حدیث اسلام عمر: فمابرح یقاتلهم حتی طلح ؛ ای اعیا. (منتهی الارب ). مانده کردن ستور و مانده شدن وی . (تاج المصادر). طلح زید بعیره ؛ مانده گردانید شتر را (لازم است و ...
-
هبید
لغتنامه دهخدا
هبید. [ هََ ] (ع اِ) هبد. حنظل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (لسان العرب ): صحبة العبید امر من طعم الهبید. (اقرب الموارد).خذی حجریک فادقی هبیداکلا کلبیک اعیا ان یصیدا. (از لسان العرب ).|| دانه ٔ حنظل . (منتهی الارب )...
-
مدخدخ
لغتنامه دهخدا
مدخدخ . [ م ُ دَ دِ ] (ع ص ) خوارگردانده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غالب شده وپایمال کننده و شکننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دخدخة . || بازدارنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء): دخدخ عنی الدخان ؛ کفه عنی . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). || آ...
-
غالیون
لغتنامه دهخدا
غالیون .(معرب ، اِ) گیاهی است که شیر را در حال منجمد گرداند. یا آن بمهمله است «عالیون ». (منتهی الارب ). عاقداللبن . نباتی است ایستاده ، طبیعت آن گرم در درجه ٔ اول و در دوم خشک . (الفاظ الادویه ). غالیون یا قالبون علف شیر . (دزی ج 2 ص 199). و صاحب مخ...
-
شاطر
لغتنامه دهخدا
شاطر. [ طِ ] (ع ص ) شوخ . بی باک . (منتهی الارب )، صعتری . سعتری . || کسی که از خباثت خود مردمان را عاجز کرده باشد. (منتهی الارب ). من اعیا اهله خبثا. (اقرب الموارد). المتصف بالدهاء و الخباثة. (المنجد). ج ، شُطّار. کسی که ترک موافقت مردم کند از روی خ...
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن َ ج َ ] (ع مص ) رنج دیدن .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) || مانده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعیا. (اقرب الموارد). || اندوهناک گردیدن . (آنندراج ). || خوی کردن از ماندگی و رنج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب ا...
-
حدق
لغتنامه دهخدا
حدق . [ ح َ دَ ] (ع اِ) بادنجان . (منتهی الارب ). بادنجان . باتنگان . (مهذب الاسماء). و بعضی گویند نوعی از بادنجان است . و بعضی گویند بادنجان بری است که عرصم و شوکةالعقرب باشد . صاحب تحفه گوید: اسم بادنجان است و به این اسم چیزی را که شبیه به بادنجان ...
-
نسلان
لغتنامه دهخدا
نسلان . [ ن َ س َ ] (ع مص ) شتاب رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). شتابیدن . (تاج المصادر بیهقی ). نَسْل .نَسَل . (المنجد) (از اقرب الموارد). || پوییدن گرگ . دویدن گرگ . (زوزنی ). || پویانیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ...
-
ترج
لغتنامه دهخدا
ترج .[ ت َ ] (اِخ ) بیشه ای است شیرناک در یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مأسدة. (از اقرب الموارد). یقال فی المثل : هو اجراء من الماشی بترج . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام کوهی است در حجاز، شیران بسیار دارد. ابوأسامه ٔ هولی...
-
خستگی
لغتنامه دهخدا
خستگی . [ خ َ ت َ / ت ِ ] (حامص ، اِ) جراحت . ریش . (ناظم الاطباء). قَرح . (مهذب الاسماء). کلم . جرح . (یادداشت بخط مؤلف ) : بدان خستگی باز جنگ آمدندگرازان بسان پلنگ آمدند.فردوسی .بقلب اندرون شاه مکران بخست بژوبین وزان خستگی هم نوشت . فردوسی .از آن ...
-
خرنوب نبطی
لغتنامه دهخدا
خرنوب نبطی . [ خ َ ب ِ ن َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ثمر نبات جنس بری خرنوب است و آن دو نوع می باشد: قسمی شبیه به خرنوب شامی و خاردار و ثمرش کوچکتر و بی طعم و بسیار قابض و آن را قرظ نامند و قسمی ثمر خاریست بقدر ذرعی و شاخه های او پراگنده و خارهای...