عفلطلغتنامه دهخداعفلط. [ ع َ ف َل ْ ل َ / ع ِ ل ِ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ).احمق . (اقرب الموارد). عفلیط. رجوع به عفلیط شود.
عفلیطلغتنامه دهخداعفلیط. [ ع ِ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ). احمق . (اقرب الموارد). عفلط. رجوع به عفلط شود.
افلودلغتنامه دهخداافلود. [ اُ ] (ع ص ) کودک به رسیدگی رسیده ٔ تمام اندام نیکوقامت خوش تن فربه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).