اقذاعلغتنامه دهخدااقذاع . [ اِ ] (ع مص ) دشنام دادن و بد گفتن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فحش دادن .
اقداحلغتنامه دهخدااقداح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قَدَح ، بمعنی کاسه ای که دو کس را سیر گرداند یا عام است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) : تن عدوی تو با ناله باد چون تن زیرلب ولی تو پر خنده چون لب اقداح . ؟|| ج ِ قِدح ، بمعنی تیر قمار
اقداعلغتنامه دهخدااقداع . [ اِ ] (ع مص ) بازداشتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ناسزاگفتن . شتم کردن . (اقرب الموارد). فحش گفتن . (آنندراج ). || کشتی را بادبان کردن . (آنندراج ).
تقاذعلغتنامه دهخداتقاذع . [ ت َ ذُ ] (ع مص ) یکدیگر را فحش گفتن و دشنام دادن و تهمت زدن . (ناظم الاطباء). رجوع به اقذاع شود.