اقفزلغتنامه دهخدااقفز. [ اَ ف َ ] (ع ص ) اسبی که دستش تا آرنج سپید باشد. (صبح الاعشی ) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). مقفز. رجوع به صبح الاعشی 2:21 شود.
اقفسلغتنامه دهخدااقفس . [ اَ ف َ ] (ع ص ) آنکه پدرش غیر عربی و مادرش عربی باشد. || هرچیز که ببالد و خمیده گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اکفسلغتنامه دهخدااکفس . [ اَ ف َ ] (ع ص ) کسی که پایش کج باشد و سرهای پای سوی یکدیگر سپرد. و بر پشت پای از جانب انگشت خود براه رود. || کسی که سینه اش کج بود. (ناظم الاطباء). || آنکه برخی از کلمات را راست نتواند گفت . (از اقرب الموارد).