التزم بهدیکشنری عربی به فارسیايستادگي کردن , پايدارماندن , ماندن , ساکن شدن , منزل کردن , ايستادن , منتظر شدن , وفا کردن , تاب اوردن , چسبيدن , پيوستن , وفادار ماندن , هواخواه بودن , طرفدار بودن , توافق داشتن , متفق بودن , جور بودن , بهم چسبيده بودن
التزاملغتنامه دهخداالتزام . [ اِ ت ِ] (ع مص ) دست بگردن زدن و در بر گرفتن . (منتهی الارب ). در بر گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ).اعتناق . (اقرب الموارد). || ملازم شدن چیزی را. (منتهی الارب ). بر خود لازم گرفتن کاری را. (غیاث اللغات ). ملتزم شدن . (تاج المصادر بیهقی ) <span class="h
التزامدیکشنری عربی به فارسیپايدار , پايا , ساکن , وفا کننده , تاب اور , تحمل کننده , سرسپردگي , ارتکاب , حکم توقيف , تعهد , الزام , قبول , اجابت , بر اوردن , التزام , محظور , وظيفه , اماده خدمت , حاضر خدمات , مهربان , اجباري , الزامي
التزامفرهنگ فارسی عمید۱. ملازم شدن؛ همراه شدن.۲. ملزم شدن به امری؛ عهدهدار شدن کاری.۳. (ادبی) = اعنات