التقالغتنامه دهخداالتقا. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) التقاء : اجتماع ماه بود امروز و استقبال بخت کاوفتاد این ذره را با چون تو خورشید التقا. خاقانی .رجوع به التقاء (ماده ٔ بعد) شود.
التقاءلغتنامه دهخداالتقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فاهم رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). فراهم رسیدن . (مصادر زوزنی ). باهم رسیدن . با هم پیوستن . (منتهی الارب ). بهم رسیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). همدیگر را دیدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مصادر زوزنی ). با افتادن و کردن و نمودن ترکیب شود. ||
التقافرهنگ فارسی عمید۱. دیدار کردن؛ یکدیگر را دیدن.۲. بههم رسیدن؛ برخورد کردن.⟨ التقای ساکنین: در نحو عربی، کنار هم قرار گرفتن دو حرف ساکن در یک یا دو کلمه.
فجوةدیکشنری عربی به فارسیرخنه , درز , دهنه , جاي باز , وقفه , اختلا ف زياد , شکافدار کردن , شکاف , فاصله , التقاي دو حرف با صدا