الزاماتلغتنامه دهخداالزامات . [ اِ ](ع اِ) ج ِ اِلزام یا اِلزامَه . چیرگیها در سخن و متعهد کردن . رجوع به الزام و فرهنگ ناظم الاطباء شود.
الزامات خاصspecial provisionsواژههای مصوب فرهنگستانمقررات الزامآوری که صرفاً ناظر بر یک پیمان خاص است
الزامات عامgeneral provisionsواژههای مصوب فرهنگستانقوانین و مقررات الزامآوری که ناظر بر پیمانهای همساناند
الزامات توان داخلیlocal content requirements, LCRsواژههای مصوب فرهنگستانتمهید و اجرای سیاستهایی برای افزایش سهم توان داخلی
الزامات خاصspecial provisionsواژههای مصوب فرهنگستانمقررات الزامآوری که صرفاً ناظر بر یک پیمان خاص است
الزامات عامgeneral provisionsواژههای مصوب فرهنگستانقوانین و مقررات الزامآوری که ناظر بر پیمانهای همساناند
الزامات توان داخلیlocal content requirements, LCRsواژههای مصوب فرهنگستانتمهید و اجرای سیاستهایی برای افزایش سهم توان داخلی
سطح پذیرفتنی خطرacceptable level of riskواژههای مصوب فرهنگستانحداقل الزامات امنیتی که باید رعایت شود و براساس ارزش سامانهها و میزان تهدیدها و آسیبپذیری و الزامات بهرهبرداری و اقدامات مقابلهای تعیین میشود
پیکربندی اَبرcloud configurationواژههای مصوب فرهنگستانالگوی ترازبالایی که الزامات نرمافزاری و سختافزاری خدمات و نحوۀ توزیع آنها و میزانپذیری (scalability) آنها و الزامات مکانی و افزونگی را مشخص میکند
الزامات توان داخلیlocal content requirements, LCRsواژههای مصوب فرهنگستانتمهید و اجرای سیاستهایی برای افزایش سهم توان داخلی
الزامات خاصspecial provisionsواژههای مصوب فرهنگستانمقررات الزامآوری که صرفاً ناظر بر یک پیمان خاص است
الزامات عامgeneral provisionsواژههای مصوب فرهنگستانقوانین و مقررات الزامآوری که ناظر بر پیمانهای همساناند