الجوعلغتنامه دهخداالجوع . [ اَ ] (ع اِ) گرسنگی . رجوع به جوع شود. || در مقام شکایت ازگرسنگی گویند، و گاهی الجوع الجوع به تکرار آرند.
پالیزگاهلغتنامه دهخداپالیزگاه . (اِ مرکب )جالیز.فالیز.پالیز. پالیززار. مِبطخه : مگر دیوانه ای می شد براهی سر خر دید در پالیزگاهی .عطار (از اسرارنامه ).
علیاجاهلغتنامه دهخداعلیاجاه . [ ع ُل ْ ] (ص مرکب ) مؤنث عالی جاه . عنوانی بزرگ داشت زنی را. از القاب و عناوین زنان . خطابی تفخیم آمیز زنان را.
الزویرلغتنامه دهخداالزویر. [ اِ زِ ] (اِخ ) الزویه . نام خانواده ٔ معروف طبعکننده در شهرهای لیدن و لاهه و اوترخت و آمستردام از کشور هلند در قرنهای شانزدهم و هفدهم میلادی . قدیمترین آنان لوئی الزویر (در حدود 1540 - 1617 م .) است