القاهر بالغتنامه دهخداالقاهر با. [ اَ هَِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) ابن المعتضدبن الموفق بن المتوکل بن المعتصم بن هارون الرشید. نوزدهمین از خلفای بنی عباس . رجوع به قاهر باﷲ شود.
ملک القاهرلغتنامه دهخداملک القاهر. [ م َ ل ِکُل ْ هَِ ] (اِخ ) (الَ ...) رجوع به عزالدین مسعود ثانی در همین لغت نامه و نیز رجوع به ابن الاثیر ذیل حوادث 615 هَ . ق . و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 556 شو
عارضة القعردیکشنری عربی به فارسیتير ته کشتي , حمال کشتي , صفحات اهن ته کشتي , وارونه کردن (کشتي) , وارونه شدن , کشتي زغال کش , عوارض بندري , خنک کردن , مانع سررفتن ديگ شدن , خنک شدن , ( ) دلسردشدن , واژگون شدن , افتادن
القاوریinductance 1واژههای مصوب فرهنگستانخاصیتی در مدار الکتریکی یا در دو مدار مجاور که به موجب آن تغییر جریان در یک مدار در مدار دیگر یا در خودش نیروی محرک الکتریکی ایجاد میکند
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بلیق حاجب . وی در اوایل خلافت القاهر باﷲ عباسی منصب حجابت او را عهده دار بود، ولی پس از مدتی چون برخی از بزرگان که علی و پدرش بلیق بن مقلة نیز جزء آنان بودند، شروع به مخالفت با القاهر باﷲ کردند. القاهر نیز آنان را به قتل رساند. (از حبیب السیر چ خیام ج
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل مکنی به ابویعقوب . از بزرگان . معاصر القاهر باﷲ ابوالمنصور محمدبن المعتضد. رجوع به حبیب السیر جزء 3 از ج 2 ص 107 شود.
ناصرالدینلغتنامه دهخداناصرالدین . [ ص ِرُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن شیرکوه ، ملقب به الملک القاهر، از ایوبیان حمص است . وی به سال 574 به امارت حمص رسید و به سال 581 درگذشت . (از معجم الانساب ص 153).<br
مونسلغتنامه دهخدامونس . [ ن ِ ] (اِخ ) مونس الاستاد، مونس خادم ، مونس المظفر، امیرالامرای دربار عباسیان معاصر مقتدر باﷲ و القاهر باﷲ بود و القاهر باﷲ به کمک او و ابویعقوب اسحاق نوبختی به خلافت نشست و به دست خود قاهربه قتل رسید. مونس سری بس بزرگ داشت چون مغزش را درآورند شش رطل بغدادی بود. (از
ملک القاهرلغتنامه دهخداملک القاهر. [ م َ ل ِکُل ْ هَِ ] (اِخ ) (الَ ...) رجوع به عزالدین مسعود ثانی در همین لغت نامه و نیز رجوع به ابن الاثیر ذیل حوادث 615 هَ . ق . و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 556 شو
عبدالقاهرلغتنامه دهخداعبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَ ] (اِخ ) ابن حاج عبدالرجب بن المخلص العبادی . وی مردی فاضل ، عالم ، متکلم و فقیه بود و شعر میگفت . از تألیفات اوست : عقاید الدینیه علی البراهین العقلیه المستمسکات القطعیة الیقینیة. ریاض الجنان و حدائق الغفران . نیلوفریه (که ناقص است ). فرائد الصافیة
عبدالقاهرلغتنامه دهخداعبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] (اِخ ) ابن شعیب ، مکنی به ابورفاعة. رجوع به ابورفاعه عبدالقاهر شود.
عبدالقاهرلغتنامه دهخداعبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] (اِخ ) ابن طاهر التمیمی ،مکنی به ابوسعید. رجوع به ابوسعید عبدالقاهر شود.
عبدالقاهرلغتنامه دهخداعبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] (اِخ ) ابن طاهربن محمدبن عبداﷲ البغدادی التمیمی الاسفراینی ، مکنی به ابومنصور. رجوع به ابومنصور بغدادی و به الاعلام زرکلی شود.