پهلوکژلغتنامه دهخداپهلوکژ. [ پ َ ک َ ] (ص مرکب ) کژپهلو. قُصیری . (زمخشری ). که پهلو یعنی طرفین شکم ناراست دارد.
حلوقلغتنامه دهخداحلوق . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَلق . (دهار) (آنندراج ). رجوع به حلق شود.- حلوق الارض ؛ آب راهه های زمین و وادی ها و جاهای سنگ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
حلوکلغتنامه دهخداحلوک . [ ح ُ ] (ع مص ) سخت سیاه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیاه شدن . (تاج المصادر بیهقی ).