شرارةلغتنامه دهخداشرارة. [ ش َ رَ ] (ع اِ) یکی شرار. (منتهی الارب ). پاره ٔ آتش که برجهد. (منتهی الارب ).آتشپاره ٔ واحد که بجهد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
شرارةلغتنامه دهخداشرارة. [ ش َ رَ ] (ع مص ) بد شدن . (منتهی الارب ) (دهار). متصف شدن به شر. (از اقرب الموارد).
سیرورةلغتنامه دهخداسیرورة. [ س َ رَ ] (ع مص ) رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). سیر. (منتهی الارب ). رجوع به سیر شود. || راندن . (المصادر زوزنی ) (دهار).
شرارهلغتنامه دهخداشراره . [ ش َ رَ / رِ ] (ع اِ) جرقّه . (یادداشت مؤلف ). خدره . (نصاب الصبیان ). نیم سوخته . (دهار). آتشپاره و جرقه ٔ آتش . (ناظم الاطباء) : سر نوک نیزه ستاره ببردسر تیغ تاب از شراره ببرد. <p class="author"
سرارةلغتنامه دهخداسرارة. [ س َ رَ ] (ع اِمص ، اِ) خوبی چیزی . || خلوص . || بهتری و پاکیزگی . || گزین نسب و بهترین آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || سرارةالوادی ؛ بهترین جای وادی . (منتهی الارب ). رجوع به سرارالوادی شود.
موسی شرارةلغتنامه دهخداموسی شرارة. [ سا ش َ رَ ] (اِخ ) موسی بن امین شرارة عاملی . رجوع به موسی بن امین شود.
موسی شرارةلغتنامه دهخداموسی شرارة. [ سا ش َ رَ ] (اِخ ) موسی بن امین شرارة عاملی . رجوع به موسی بن امین شود.
اشرارةلغتنامه دهخدااشرارة. [ اِ رَ ] (ع اِ) گوشت پاره ٔ خشک . || زنبیل برگ خرما که بر روی آن پینو را خشک کنند و هرچه بر وی گوشت و پینو و مانند آنرا خشک کنند. (منتهی الارب ). آنچه کشک بر آن نهند تا در آفتاب خشک شود. || گله ٔ بزرگ از شتران . (منتهی الارب ). ج ، اشاریر. (منتهی الارب ) (اقرب الموار