سامانۀ ایمنی منطقۀ حرکت فرودگاهairport movement-area safety system, Amassواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که به کمک نرمافزار پیشبینیکننده با ایجاد ارتباط بین رادارهای آسماننگر و سطحنگر خطر برخوردهای احتمالی را بر سطح باند و خزشراه و پیشگاه هشدار میدهد
حماشلغتنامه دهخداحماش . [ ح ِ ] (ع ص ) به معنی مرد باریک ساق و ساق باریک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به حمش شود.
احماشلغتنامه دهخدااحماش . [ اِ ] (ع مص ) احماش قوم ؛ ورغلانیدن آنانرا. (منتهی الارب ). برافژولیدن . برانگیختن . تحریک کردن . || احماش قِدر؛ هیزم بسیار نهادن دیگ را. (منتهی الارب ). || احماش نار؛قوت دادن آتش را به هیمه . آتش نیک افروختن به هیمه .(زوزنی ). || اِحماش کسی ؛ بخشم آوردن او را. (منته
همازلغتنامه دهخداهماز. [ هََ م ْ ما ] (ع ص ) عیب کننده . || سخن چین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). لماز. غماز. (یادداشت مؤلف ).
اماعزلغتنامه دهخدااماعز. [ اَ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ اُمعوز. بزها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || گله های آهو که از سی تا چهل باشد یا گله ٔ بز کوهی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به امعوز و اماعیز شود.
امازرلغتنامه دهخداامازر.[ اَ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَزیر. مردان خوش طبع و زیرک و سخت دل و ناقد امور. (از منتهی الارب ) (از آنندراج )(از اقرب الموارد). و رجوع به مزیر شود. || ج ِ امزر. برتران و گزیدگان . (از اقرب الموارد).
امازةلغتنامه دهخداامازة. [ اِ زَ ] (ع مص ) جدا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دور و جدا کردن . (از اقرب الموارد).
امازوندیکشنری عربی به فارسیزناني که در اسياي صغير زندگي ميکردند و با يونانيان مي جنگيدند , زن سلحشور و بلندقامت , رود امازون در امريکاي جنوبي
امازیس اوللغتنامه دهخداامازیس اول . [ اَ س ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) نخستین پادشاه از سلسله ٔ پادشاهان هیجدهم مصر که از سال 1560 تا 1542 ق .م . پادشاهی کرد. (لاروس بزرگ ). و رجوع به دائرة المعارف بطرس البستانی ج <span class="hl" dir="ltr"
امازیس دوملغتنامه دهخداامازیس دوم . [ اَ س ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) آمازیس ، پادشاه مصر از سلسله ٔ پادشاهان بیست و ششم (570 - 526 ق .م .) از سرداران اپریس (588- 568 ق .م
خیک آمازلغتنامه دهخداخیک آماز. (اِمرکب ) استسقای زقی و آن مرکب است از خیک بمعنی مشک و آماز بمعنی آماس و کلمه ٔ خشک امار مندرج در لغت نامه ها و فرهنگها مصحف این کلمه است . (یادداشت مؤلف ).
گسنامارلغتنامه دهخداگسنامار. [ گ ُ ] (اِ) نهایت و غلبه ٔ گرسنگی باشد، چه گسن به معنی گرسنه و آمار به معنی نهایت طلب و خواهش بود. (برهان ) (آنندراج ). محمد معین نوشته اند: در یک نسخه ٔ خطی جهانگیری متعلق به کتابخانه ٔ علامه دهخدا «گسامار» و در دو نسخه ٔ دیگر از همان کتاب متعلق به همان کتابخانه «گ
استسقاءلغتنامه دهخدااستسقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). طلب آب کردن : به پیش فیض تو زآن آمدم به استسقاءکه وارهانی از این خشکسال تیمارم . خاقانی .مگر که جانم از این خشکسال صرف زمان گ
امازرلغتنامه دهخداامازر.[ اَ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَزیر. مردان خوش طبع و زیرک و سخت دل و ناقد امور. (از منتهی الارب ) (از آنندراج )(از اقرب الموارد). و رجوع به مزیر شود. || ج ِ امزر. برتران و گزیدگان . (از اقرب الموارد).
امازةلغتنامه دهخداامازة. [ اِ زَ ] (ع مص ) جدا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دور و جدا کردن . (از اقرب الموارد).
امازیس اوللغتنامه دهخداامازیس اول . [ اَ س ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) نخستین پادشاه از سلسله ٔ پادشاهان هیجدهم مصر که از سال 1560 تا 1542 ق .م . پادشاهی کرد. (لاروس بزرگ ). و رجوع به دائرة المعارف بطرس البستانی ج <span class="hl" dir="ltr"
امازیس دوملغتنامه دهخداامازیس دوم . [ اَ س ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) آمازیس ، پادشاه مصر از سلسله ٔ پادشاهان بیست و ششم (570 - 526 ق .م .) از سرداران اپریس (588- 568 ق .م
امازوندیکشنری عربی به فارسیزناني که در اسياي صغير زندگي ميکردند و با يونانيان مي جنگيدند , زن سلحشور و بلندقامت , رود امازون در امريکاي جنوبي
چاخلامازلغتنامه دهخداچاخلاماز. (اِخ ) دهی از دهستان کاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 58000 گزی جنوب خاوری مراغه درمسیر ارابه رو میاندواب به شاهین دژ. جلگه ، معتدل ، مالاریائی با 363 تن سکنه . آب آن از قوریچای و زرینه رود، م