امحاحلغتنامه دهخداامحاح . [ اِ ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || امحاح کتاب ؛ خواندن آن . (از اقرب الموارد). || امحاح خانه ؛ از میان رفتن اثر آن . (از اقرب الموارد).
تخصیص همهیاهیچ سفرall-or-nothing tripواژههای مصوب فرهنگستانروشی در تخصیص سفر که در آن، سفرهای بین دو حوزه فقط به یک مسیر بین آنها، که معمولاً براساس حداقل زمان سفر انتخاب میشود، اختصاص مییابد متـ . تخصیص همهیاهیچ
امعةلغتنامه دهخداامعة. [ اِ م م ِ ع َ ] (ع ص ) بمعانی امع و در مورد مردان بکار می رود و گویند اصل آن انامعه است و این از باب نحت است . رجوع به اقرب الموارد و امع شود.
امعیةلغتنامه دهخداامعیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ مِعاء، مَعی ، مِعَی . (ازاقرب الموارد). و رجوع به لغات مزبور و امعا شود.
امهةلغتنامه دهخداامهة. [ اُم ْ م َهََ ] (ع اِ) مادر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المرجع). لغتی است در اُم ّ. (از آنندراج ) : امهتی خندف و الیاس ابی . قصی (از المرجع).بعضی گفته اند مادر در ذوی العقول . (از یادداشت مؤلف ). || کبر و تی
امیهةلغتنامه دهخداامیهة.[ اَ هََ ] (ع ص ) گوسفند مبتلا به امیهة. (از اقرب الموارد). گوسفند آبله برآورده . (ناظم الاطباء). گوسفندمبتلا به جدری . مأموهة. مؤمهة. (از منتهی الارب ).