امهنلغتنامه دهخداامهن . [ اَ هََ ] (ع ن تف ) سست تر: فأما ورق هذه الشجرة [ حورومی ] فهو یفعل کل شی ٔ یفعله وردها الا ان الورق اضعف و امهن من قوةالزهر. (مفردات ابن بیطار). || خوارتر.- امثال :امهن من ذباب . (از مجمعالامثال ).
آمین زیستزادbiogenic amineواژههای مصوب فرهنگستانآمینی که از واکنش برخی زیمایهها/ آنزیمهای میکربی با آمینواسیدها تولید میشود
يَعْمَهُونَفرهنگ واژگان قرآنسرگردان وحيرانند (کلمه يعمهون از ماده عمه و به معناي تردد و سرگرداني است )
همعانلغتنامه دهخداهمعان . [ هََ م َ ] (ع مص ) فرودویدن اشک و آب و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). همع. (اقرب الموارد). رجوع به همع شود.