انتظار رفتنلغتنامه دهخداانتظار رفتن . [ اِ ت ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) انتظار بردن . منتظر بودن : شب همه شب انتظار صبح رویی میرودکآن صباحت نیست این صبح جهان افروز را.سعدی .
انتظارلغتنامه دهخداانتظار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چشم داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ترقب و توقع. (از اقرب الموارد). چیزی را چشم داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ارتقاب . توقع. تربص . ترقب . (از یادداشت مؤلف ). || درنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
انثجارلغتنامه دهخداانثجار. [ اِ ث ِ ] (ع مص ) بسیار روان شدن آب ، یقال : انثجرالماء. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || لغتی است در انفجار، یقال : انثجرالدم . (از اقرب الموارد).
انتظاردیکشنری عربی به فارسیصبر کردن , چشم براه بودن , منتظر شدن , انتظار کشيدن , معطل شدن , پيشخدمتي کردن
احتمال داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال احتمال داشتن، شانس داشتن، امکانداشتن، ممکن بودن احتمال رفتن، انتظار رفتن، شرایط مستعد بودن، دربرداشتن، گرایش داشتن
انتظارلغتنامه دهخداانتظار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چشم داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ترقب و توقع. (از اقرب الموارد). چیزی را چشم داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ارتقاب . توقع. تربص . ترقب . (از یادداشت مؤلف ). || درنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
انتظاردیکشنری عربی به فارسیصبر کردن , چشم براه بودن , منتظر شدن , انتظار کشيدن , معطل شدن , پيشخدمتي کردن
انتظاردیکشنری فارسی به انگلیسیexpectancy, expectation, Limbo, prospect, suspense, sweat, wait, waiting
چشم انتظارلغتنامه دهخداچشم انتظار. [ چ َ / چ ِ اِ ت ِ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه ، منتظربودن و انتظار فراوان داشتن . انتظار. امید. توقع.
انتظارلغتنامه دهخداانتظار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چشم داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ترقب و توقع. (از اقرب الموارد). چیزی را چشم داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ارتقاب . توقع. تربص . ترقب . (از یادداشت مؤلف ). || درنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
انتظاردیکشنری عربی به فارسیصبر کردن , چشم براه بودن , منتظر شدن , انتظار کشيدن , معطل شدن , پيشخدمتي کردن