انتقاملغتنامه دهخداانتقام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کینه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). کینه کشیدن از کسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کین کشیدن . (مصادر زوزنی ). کینه خواستن . کین توختن . (فرهنگ فارسی معین ). || عِقاب کردن ، یقال انتقم
انتقامفرهنگ فارسی عمیدرفتاری عمدی که برای آزار و اذیت کسی به تلافی کار بد او انجام میشود؛ کینه کشیدن از کسی؛ کینه گرفتن؛ کینهتوزی.
قهارفرهنگ فارسی عمید۱. متبحر؛ حرفهای.۲. قوی.۳. (اسم، صفت) از نامهای باریتعالی.۴. [قدیمی] چیره؛ غالب.۵. (اسم، صفت) [قدیمی] انتقامگیر.
انتقاملغتنامه دهخداانتقام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کینه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). کینه کشیدن از کسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کین کشیدن . (مصادر زوزنی ). کینه خواستن . کین توختن . (فرهنگ فارسی معین ). || عِقاب کردن ، یقال انتقم
انتقامفرهنگ فارسی عمیدرفتاری عمدی که برای آزار و اذیت کسی به تلافی کار بد او انجام میشود؛ کینه کشیدن از کسی؛ کینه گرفتن؛ کینهتوزی.
ذوانتقاملغتنامه دهخداذوانتقام . [ ذُن ْ ت ِ ] (ع ص مرکب ) یکی از اسماء صفات . انتقام کشنده . خداوند عقوبت . صاحب انتقام . کینه کشنده : واﷲ عزیز ذوانتقام . (قرآن 3 / 4) و خ
انتقاملغتنامه دهخداانتقام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کینه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). کینه کشیدن از کسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کین کشیدن . (مصادر زوزنی ). کینه خواستن . کین توختن . (فرهنگ فارسی معین ). || عِقاب کردن ، یقال انتقم
انتقامفرهنگ فارسی عمیدرفتاری عمدی که برای آزار و اذیت کسی به تلافی کار بد او انجام میشود؛ کینه کشیدن از کسی؛ کینه گرفتن؛ کینهتوزی.
بهانة انتقامabuse excuseواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی دفاعی که در آن فرد متهم به جنایت ادعا میکند به تلافی عملی دست به جنایت زده است