انجمن همکاری خانه و مدرسهلغتنامه دهخداانجمن همکاری خانه و مدرسه . [ اَ ج ُ م َ ن ِ هََ ی ِ ن َ/ ن ِ وُ م َ رَ / رِ س َ / س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انجمنی است که در هر مدرسه از اولیای دانش آموزان و اولیای مدر
انجمن همکاری خانه و مدرسهواژهنامه آزادانجمن همکاری خانه و مدرسه لغت نامه دهخدا انجمن همکاری خانه و مدرسه. [ اَ ج ُ م َ ن ِ هََ ی ِ ن َ/ ن ِ وُ م َ رَ / رِ س َ / س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انجمنی است که در هر مدرسه از اولیای دانش آموزان و اولیای مدرسه تشکیل میشود و هدف آن کمک به پیشرفت امور تحصیلی و فراهم ساختن وسایل بهداشت و جز آن
هنزمنلغتنامه دهخداهنزمن . [ هَِ زَ ] (معرب ، اِ) انجمن . (منتهی الارب ). در پهلوی ساسانی هنجمن به فتح اول و سوم و چهارم است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به انجمن شود.
انجمنلغتنامه دهخداانجمن . [ اَ ج ُ م َ] (اِ) مجلس و مجمع. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). مجلس و مجمع مردان . (شرفنامه ) (مؤید الفضلاء). مجمع مردم . (فرهنگ میرزا ابراهیم ). جایی که درآن مردم بسیار نشسته باشند. (غیاث اللغات ). گردآمدنگاه مردم در کنکاش و مشورت
انجمنلغتنامه دهخداانجمن .[ اَ ج ُ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ماه نشان زنجان با 243 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قلعه چای و محصول آن غلات و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
انجمنفرهنگ فارسی عمید۱. دستهای از مردم که برای رایزنی در مورد امری یا رسیدن به هدفی معین در جایی گرد آمده باشند؛ مجلس.۲. جای گرد آمدن این عده.۳. نهادی که از جمع شدن عدهای افراد با اهداف معین تشکیل میشود.۴. گروه؛ فوج.۵. [قدیمی] مجلس عزاداری.⟨ انجمن شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] گرد آمدن؛
انجمنassociationواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد یا سازمانها که با هدف خاصی با یکدیگر همکاری میکنند متـ . جامعه
انجمنلغتنامه دهخداانجمن . [ اَ ج ُ م َ] (اِ) مجلس و مجمع. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). مجلس و مجمع مردان . (شرفنامه ) (مؤید الفضلاء). مجمع مردم . (فرهنگ میرزا ابراهیم ). جایی که درآن مردم بسیار نشسته باشند. (غیاث اللغات ). گردآمدنگاه مردم در کنکاش و مشورت
انجمنلغتنامه دهخداانجمن .[ اَ ج ُ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ماه نشان زنجان با 243 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قلعه چای و محصول آن غلات و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
انجمنفرهنگ فارسی عمید۱. دستهای از مردم که برای رایزنی در مورد امری یا رسیدن به هدفی معین در جایی گرد آمده باشند؛ مجلس.۲. جای گرد آمدن این عده.۳. نهادی که از جمع شدن عدهای افراد با اهداف معین تشکیل میشود.۴. گروه؛ فوج.۵. [قدیمی] مجلس عزاداری.⟨ انجمن شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] گرد آمدن؛
انجمنassociationواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد یا سازمانها که با هدف خاصی با یکدیگر همکاری میکنند متـ . جامعه
انجمندیکشنری فارسی به عربیاتفاقية , اجتماع , تجمع , جالية , رابطة , طلب , فئة , کونجرس , مجتمع , مجلس , معهد , نادي , نقابة ، اِتِّحادٌ
انجمنلغتنامه دهخداانجمن . [ اَ ج ُ م َ] (اِ) مجلس و مجمع. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). مجلس و مجمع مردان . (شرفنامه ) (مؤید الفضلاء). مجمع مردم . (فرهنگ میرزا ابراهیم ). جایی که درآن مردم بسیار نشسته باشند. (غیاث اللغات ). گردآمدنگاه مردم در کنکاش و مشورت
انجمنلغتنامه دهخداانجمن .[ اَ ج ُ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ماه نشان زنجان با 243 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قلعه چای و محصول آن غلات و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
انجمنفرهنگ فارسی عمید۱. دستهای از مردم که برای رایزنی در مورد امری یا رسیدن به هدفی معین در جایی گرد آمده باشند؛ مجلس.۲. جای گرد آمدن این عده.۳. نهادی که از جمع شدن عدهای افراد با اهداف معین تشکیل میشود.۴. گروه؛ فوج.۵. [قدیمی] مجلس عزاداری.⟨ انجمن شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] گرد آمدن؛
انجمنassociationواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد یا سازمانها که با هدف خاصی با یکدیگر همکاری میکنند متـ . جامعه
انجمندیکشنری فارسی به عربیاتفاقية , اجتماع , تجمع , جالية , رابطة , طلب , فئة , کونجرس , مجتمع , مجلس , معهد , نادي , نقابة ، اِتِّحادٌ