اندرونیلغتنامه دهخدااندرونی . [ اَ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به اندرون . باطنی و داخلی ضد بیرونی . (از ناظم الاطباء). داخلی . درونی : زاویه ٔ اندرونی (زاویه داخلی ). (فرهنگ فارسی معین ) : تا چون دشمن بیرونی برسد از دشمن اندرونی ایمن باشد. (مجالس سعدی ص <span class="hl" dir="lt
اندرونیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به اندرون؛ داخلی؛ درونی.۲. باطنی؛ قلبی.۳. (اسم) = اندرون۴. (اسم) ساکن اندرون.
اندروسامنلغتنامه دهخدااندروسامن . [ اَ رُ م ُ ] (اِ) هیوفاریقون است و بلغت شامی اندرونیا گویند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن چاپی و نسخه ٔ خطی کتابخانه سازمان لغت نامه ). رمان الانهار. (لکلرک ).