رغوةلغتنامه دهخدارغوة. [ رَغ ْ وَ] (ع اِ) سنگ بزرگ . || رِغوَة یا رُغوَة.(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رِغوَة شود.
رغوةلغتنامه دهخدارغوة. [ رِغ ْ وَ ] (ع اِ) رَغوَة. رُغوَة. کفک و سرشیر. (آنندراج ). سرشیر وکفک شیر. ج ، رُغَاً. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
رغوةلغتنامه دهخدارغوة. [ رُغ ْ وَ ] (ع اِ) رَغوَة. رِغوَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رَغوَة شود. || رغوةالقمر. زهرةالشی ٔ. (تذکره ٔ داود ضریرانطاکی ص 173). رجوع به رغوةالقمر و حجرالقمر شود.
رغوةدیکشنری عربی به فارسیکف , جوش وخروش , حباب هاي ريز , کف کردن , کف بدهان اوردن , کف صابون , کف يا عرق اسب , صابون زدن , هيجان
رغیوهلغتنامه دهخدارغیوه . [ رَ وِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش رامهرمز شهرستان اهواز. این دهستان از شمال به بخش هفت گل و شهرستان شوشتر، از خاور به بخش هفت گل و رام هرمز، از جنوب به رود گوپال ، از باختر به رودخانه ٔ کارون محدود است . رغیوه از 13 آبادی بزرگ
رغیوهلغتنامه دهخدارغیوه . [ رَ وِ / وَ ] (اِخ ) ده مرکز دهستان رغیوه ٔ بخش رامهرمز شهرستان اهواز. آب و هوای آن گرمسیری . سکنه ٔ آن 100 تن است . محصول عمده ٔ آنجاغلات . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنان از طایفه ٔ غلامی
رغوة الحجامینلغتنامه دهخدارغوة الحجامین . [ رُغ ْ وَ تُل ْ ح َج ْ جا ] (ع اِ مرکب ) سفنج . اسفنج . مرشفة. نشگرد گازران . اسفنج البحر. (یادداشت مؤلف ). اسفنج است . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسفنج شود.
رغوةالبحرلغتنامه دهخدارغوةالبحر. [ رُغ ْ وَ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسفنج شود.
رغوةالقمرلغتنامه دهخدارغوةالقمر. [ رُغ ْ وَ تُل ْ ق َ م َ ] (ع اِ مرکب ) بزاق القمر است و زبدالقمر نیز گویند و آن حجرالقمر است . (اختیارات بدیعی ). بساق القمر. زبدالقمر. حجرالقمر. بصاق القمر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به حجرالقمر و دیگر مترادفات شود.
رغوةالملحلغتنامه دهخدارغوةالملح . [ رِغ ْ وَ تُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) زبدالملح گویند و قوه ٔ وی زیاده از قوه ٔ ملح باشد و ملطف بود. (اختیارات بدیعی ).
رغوة الحجامینلغتنامه دهخدارغوة الحجامین . [ رُغ ْ وَ تُل ْ ح َج ْ جا ] (ع اِ مرکب ) سفنج . اسفنج . مرشفة. نشگرد گازران . اسفنج البحر. (یادداشت مؤلف ). اسفنج است . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسفنج شود.
رغیلغتنامه دهخدارغی . [ رُ غَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رُغوَة، به معنی کفک و سرشیر. (آنندراج ). ج ِ رُغوَة و رِغوَة.(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رِغوَة شود.
رغوة الحجامینلغتنامه دهخدارغوة الحجامین . [ رُغ ْ وَ تُل ْ ح َج ْ جا ] (ع اِ مرکب ) سفنج . اسفنج . مرشفة. نشگرد گازران . اسفنج البحر. (یادداشت مؤلف ). اسفنج است . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسفنج شود.
رغوةالبحرلغتنامه دهخدارغوةالبحر. [ رُغ ْ وَ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسفنج شود.
رغوةالقمرلغتنامه دهخدارغوةالقمر. [ رُغ ْ وَ تُل ْ ق َ م َ ] (ع اِ مرکب ) بزاق القمر است و زبدالقمر نیز گویند و آن حجرالقمر است . (اختیارات بدیعی ). بساق القمر. زبدالقمر. حجرالقمر. بصاق القمر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به حجرالقمر و دیگر مترادفات شود.
رغوةالملحلغتنامه دهخدارغوةالملح . [ رِغ ْ وَ تُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) زبدالملح گویند و قوه ٔ وی زیاده از قوه ٔ ملح باشد و ملطف بود. (اختیارات بدیعی ).