لغتنامه دهخدا
فرمان . [ ف َ ] (اِ) در زبان پهلوی فرمان ، در پارسی باستان فرمانا ، در ارمنی عاریتی و دخیل هرمن ، معرب آن نیز فرمان و جمع عربی آن فرامین است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). حکم . امر. دستور. اجازه . (یادداشت به خط مؤلف ) : به کار آور آن دانشی کت خدیو<b