انفجار جمعیتفرهنگ فارسی معین( ~ جَ یَُ) [ ع . ] (اِمر.) اصطلاحاً به رشد سریع جمعیت دنیا پس از انقلاب صنعتی به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم گفته می شود.
انفجارلغتنامه دهخداانفجار. [ اِ ف ِ ] (ع مص )سپید گردیدن آخر شب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || روشن گردیدن بامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). روشن شدن صبح . (از اقرب الموارد). || رسیدن بلاها ازهر سو. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ||
انفزارلغتنامه دهخداانفزار. [ اِ ف ِ ] (ع مص ) پاره گردیدن جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شکافته شدن و پاره پاره شدن و کهنه شدن . (از اقرب الموارد).
انفجاردیکشنری عربی به فارسیوزش , سوز , باد , دم , جريان هوايا بخار , صداي شيپور , بادزدگي , انفجار , صداي انفجار , صداي ترکيدن , ترکاندن , سوزاندن , قطاري , پشت سر هم , جوش , فوران , بيرون ريزي , سروصدا , هياهو , غرش , فحاشي , تهديد
انفجارفرهنگ فارسی عمید۱. (شیمی) واکنش شیمیایی بسیار سریع که ضمن آن مقادیر زیادی گاز و گرما تولید میشود.۲. [قدیمی] روان شدن آب.۳. [قدیمی] شکافته شدن.۴. [قدیمی] سپیدهدم شدن.
جغرافیافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ا، محیط طبیعی، محیطزیست، زیستبوم (بیوم)، [ محیط 230]، نواحی قطبی (حاره، استوایی، معتدل، مدیترانهای)، ناحیۀ کمربند خشک، ناحیۀ کوهستانی (بیابانی، معتدل خزری، ...)، مناطق پَست، جلگه، پوشش گیاهی، منطقۀ جنگلی، پدیدۀ طبیعی ویژگیهای منطقهای: نوع آبوهوا، نوع خاک، ناهمواری، تراکم (پراک
انفجارلغتنامه دهخداانفجار. [ اِ ف ِ ] (ع مص )سپید گردیدن آخر شب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || روشن گردیدن بامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). روشن شدن صبح . (از اقرب الموارد). || رسیدن بلاها ازهر سو. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ||
انفجاردیکشنری عربی به فارسیوزش , سوز , باد , دم , جريان هوايا بخار , صداي شيپور , بادزدگي , انفجار , صداي انفجار , صداي ترکيدن , ترکاندن , سوزاندن , قطاري , پشت سر هم , جوش , فوران , بيرون ريزي , سروصدا , هياهو , غرش , فحاشي , تهديد
انفجارفرهنگ فارسی عمید۱. (شیمی) واکنش شیمیایی بسیار سریع که ضمن آن مقادیر زیادی گاز و گرما تولید میشود.۲. [قدیمی] روان شدن آب.۳. [قدیمی] شکافته شدن.۴. [قدیمی] سپیدهدم شدن.
انفجارلغتنامه دهخداانفجار. [ اِ ف ِ ] (ع مص )سپید گردیدن آخر شب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || روشن گردیدن بامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). روشن شدن صبح . (از اقرب الموارد). || رسیدن بلاها ازهر سو. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ||
انفجاردیکشنری عربی به فارسیوزش , سوز , باد , دم , جريان هوايا بخار , صداي شيپور , بادزدگي , انفجار , صداي انفجار , صداي ترکيدن , ترکاندن , سوزاندن , قطاري , پشت سر هم , جوش , فوران , بيرون ريزي , سروصدا , هياهو , غرش , فحاشي , تهديد
انفجارفرهنگ فارسی عمید۱. (شیمی) واکنش شیمیایی بسیار سریع که ضمن آن مقادیر زیادی گاز و گرما تولید میشود.۲. [قدیمی] روان شدن آب.۳. [قدیمی] شکافته شدن.۴. [قدیمی] سپیدهدم شدن.
زنجیرۀ انفجارexplosive trainواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ عناصر لازم برای انفجار خرج اصلی از آغاز تا انجام