حنقطلغتنامه دهخداحنقط. [ ح َ ق َ ] (ع اِ) نوعی از مرغان است یا دراج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
حنکثلغتنامه دهخداحنکث . [ ح َ ک َ ] (ع اِ) نباتی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نوعی از گیاه . (ناظم الاطباء).
آنکتلغتنامه دهخداآنکت . [ ک ِ ] (ضمیر + حرف ربط + ضمیر) مخفف آنکه ترا : آنکت کلوخ روی لقب کرد خوب کردایرا لقب گران نبود بر دل فغاک .منجیک .
انقدلغتنامه دهخداانقد. [اَ ق َ ] (ع ن تف ) نقدتر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- انقد وجوه ؛ نقدترین پولها. (ناظم الاطباء).
انقدلغتنامه دهخداانقد. [ اَ ق َ ] (ع اِ) خارپشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- امثال :بات فلان بلیل انقد ؛ بدان جهت گویند که خارپشت همه ٔ شب را نخسبد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قنفذ. (یادداشت مؤلف ).|| سنگ پشت
انقضالغتنامه دهخداانقضا. [ اِ ق ِ ] (ع اِمص ) انقطاع . درگذشتگی . انتها. انجام . (از ناظم الاطباء). سرآمد. (یادداشت مؤلف ) : هیچکس از ایشان بیش از مدت حیات وفاننمود و بعد از انقضای عمر بکاری نیامد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ جعفر شعار ص 9)
انقضاءلغتنامه دهخداانقضاء. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) سپری شدن و نابود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابود شدن و منقطع گردیدن . (از اقرب الموارد). بسرآمدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. (تاج المصادر بیهقی ). بسرآمدن مدت . (مصادر زوزنی ). گذشتن
انقضابلغتنامه دهخداانقضاب . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) بریده شدن ستاره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انقطاع . (از اقرب الموارد). بریده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || از جای برافتادن ستاره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). انقضاب کوکب از مکان خود، انتقال آن . (ا
انقضاضلغتنامه دهخداانقضاض . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) افتادن دیوار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیفتادن بنا. (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). افتادن بنا. (آنندراج ). || فرودآمدن مرغ و ستاره از هوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).فرود آمدن مرغ بر چیزی .
انقضاعلغتنامه دهخداانقضاع . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) دور شدن و بعید گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دور شدن . (از اقرب الموارد).
أَنقَضَفرهنگ واژگان قرآنشکست (انقاض ظهر در عبارت "ﭐلَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَکَ "به معناي شکستن پشت کسي است به نحوی که صدای شکستن به گوش برسد، آنطور که از تخت و کرسي و امثال آن وقتي کسي روي آن مينشيند ، و يا چيز سنگيني روي آن ميگذارند صدا برميخيزد ، و کنایه است از سنگینی باری که در آیه قبل "وَوَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ " از آن نا
انقضالغتنامه دهخداانقضا. [ اِ ق ِ ] (ع اِمص ) انقطاع . درگذشتگی . انتها. انجام . (از ناظم الاطباء). سرآمد. (یادداشت مؤلف ) : هیچکس از ایشان بیش از مدت حیات وفاننمود و بعد از انقضای عمر بکاری نیامد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ جعفر شعار ص 9)
انقضاءلغتنامه دهخداانقضاء. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) سپری شدن و نابود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابود شدن و منقطع گردیدن . (از اقرب الموارد). بسرآمدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. (تاج المصادر بیهقی ). بسرآمدن مدت . (مصادر زوزنی ). گذشتن
انقضابلغتنامه دهخداانقضاب . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) بریده شدن ستاره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انقطاع . (از اقرب الموارد). بریده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || از جای برافتادن ستاره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). انقضاب کوکب از مکان خود، انتقال آن . (ا
انقضاض پذیرفتنلغتنامه دهخداانقضاض پذیرفتن . [ اِ ق ِ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) منهدم شدن . بیفتادن بنا : تا فنای همایون او مرجع مظلومان شده است بنای ظلم به صرصر عدل انهدام و انقضاض پذیرفته است . (سندبادنامه صص 133-134</s
انقضاضلغتنامه دهخداانقضاض . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) افتادن دیوار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیفتادن بنا. (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). افتادن بنا. (آنندراج ). || فرودآمدن مرغ و ستاره از هوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).فرود آمدن مرغ بر چیزی .