اوقةلغتنامه دهخدااوقة. [ ق َ ] (ع اِ) مغاک و چاهی که در آن آب باران گرد آید. || جای بیضه نهادن مرغ در سر کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
اوقیةلغتنامه دهخدااوقیة. [ اَ قی ی َ ] (اِ) وزنه ای معادل هفت مثقال . جوهری گوید در گذشته چنین بود ولی امروز متعارف در میان مردم و اطبا وزن ده درهم و 57 درهم است و آن یک استار و دو بخش ازسه بخش استار بود . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب
اوکحلغتنامه دهخدااوکح . [ اَ ک َ ] (ع اِ) خاک . (منتهی الارب ) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (آنندراج ). || جای سخت . (منتهی الارب ) (المنجد).
اوکعلغتنامه دهخدااوکع. [ اَ ک َ ] (ع ص ) مردی که انگشت ابهام پایش بر سبابه برنشسته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنکه انگشت سترگ پای وی بر دیگر افتاده باشد. (تاج المصادر بیهقی ). || مرد دراز و مرد فرومایه ٔ گول . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مرد دراز و احمق و گا
حجافلغتنامه دهخداحجاف . [ ؟ ج ْ جا ] (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی از روزهای عرب که آنرا یوم البشر نیز خوانند. اخطل گفته است :لقد اوقع الحجاف بالبشر وقعةالی اﷲ منها المشتکی والمعول .و بشر نام کوهی میباشد که وقعه در آن اتفاق افتاده . رجوع به مجمع الامثال میدانی ص <span class="hl" dir="
استینافلغتنامه دهخدااستیناف . [ اِ ] (ع مص ) استئناف . از نو گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). نو کردن . از نو کردن . تجدید. از سر گرفتن . از سر گرفتن کار و آغاز کردن آن : ناصرالدین از این کلمات متأذی شد و طراوت آن حال بذبول رسید و مکاتبه ٔ دیگر رسانیدند مشتمل بر استیناف مصا
ماوقعلغتنامه دهخداماوقع. [ وَ ق َ ] (ع اِ مرکب ) اتفاق و حادثه و سانحه . (ناظم الاطباء). رویداد. ماجری . گزارش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).