آویزشلغتنامه دهخداآویزش . [ زِ ] (اِمص ) جنگ : بدانست کو را ز شاه بلندز رزم و ز آویزش آید گزند. فردوسی .سخن گفتن اکنون نیاید بکارگه جنگ و آویزش و کارزار. فردوسی .بر این گونه تا خورز گنبد بگشت وز
آویزشلغتنامه دهخداآویزش . [ زِ ] (اِمص ) جنگ : بدانست کو را ز شاه بلندز رزم و ز آویزش آید گزند. فردوسی .سخن گفتن اکنون نیاید بکارگه جنگ و آویزش و کارزار. فردوسی .بر این گونه تا خورز گنبد بگشت وز
کشش راسلRussel's tractionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کشش یکطرفه یا دوطرفه که در آن عضو آسیبدیده را همزمان تحت کشش و آویزش قرار میدهند
توسلفرهنگ مترادف و متضاد۱. آویزش، اعتصام، تشبث، تمسک، دستاویز ۲. دست به دامانشدن، متوسل شدن، دستاویز گرفتن
suspensionsدیکشنری انگلیسی به فارسیسیستم های تعلیق، سوسپانسیون، توقف، تعطیل، وقفه، تاخیر، ایست، بی تکلیفی، اویزانی، اندروا، اویزش، متارکه