محاسبه از آغازab initio calculation, ab initio computationواژههای مصوب فرهنگستانمحاسبۀ شکل هندسی یک مولکول تنها با استفاده از ترکیببندی و ساختار مولکولی که از حل معادلۀ شرودینگر برای یک مولکول معین به دست میآید
مهار سینهوپاشنهmoor head and stern, fore-and-aft mooring, bow and aft mooringواژههای مصوب فرهنگستانمهار شناور، همزمان، بهوسیلۀ لنگرهای سینه و پاشنه
اشتقاق افزودۀ پاaVF leadواژههای مصوب فرهنگستانگیرانۀ تکقطبی افزودهای که الکترود مثبت آن به پای چپ متصل میشود متـ . گیرانۀ افزودۀ پا، اشتقاق پا، گیرانۀ پا
جوغانواژهنامه آزادسنگ او (سنگ آب) جُوغان:jowghan:« نام دهی در شهرستان بافت (استان کرمان) و از توابع روستای دهسَرد می باشد. در گذشته این ده و دهی به نام «پتکان» به صورت طولی در جهت شمال به جنوب یکدیگر قرار گرفته بوده اند. هم اکنون این دو ده مجموعه ای به نام دهسرد را تشکیل داده اند که در 67 کیلومتری جنوب شهر «بافت» واق
پتکانواژهنامه آزادپَتکان:« نام دهی در شهرستان بافت (استان کرمان) و از توابع روستای دهسَرد می باشد. معنای تحت اللفظی آن نامعلوم است اما هم وزن کلمه «جوغان» jowghan که نام دهی دیگر که هر دو در گذشته به صورت طولی در جهت شمال به جنوب یکدیگر قرار گرفته بوده اند. هم اکنون این دو ده مجموعه ای به نام دهسرد را تشکیل داده اند
اولغتنامه دهخدااو. (ضمیر) ضمیر غایب است نسبت به ذوی العقول چه غیر ذوی العقول را آن گویند. (برهان ). و اکثر ضمیر آن هم به ذوی العقول آمده . (آنندراج ) (هفت قلزم ). کلمه ٔ اشاره است که بشخص غایب اشاره می کند و نیز ضمیر منفصل است در صورتی که مرجع آن شخص باشد. (از ناظم الاطباء). سوم شخص مفرد غا
اولغتنامه دهخدااو. [اَ و ] (ع حرف ) حرف عطف است به معنی یا و در خبر برای شک آید یا ابهام و در انشاء برای تخییر یا اباحه و یا مطلق جمع و یا تقسیم و یا تقریب . (از ناظم الاطباء): و ارسلناه الی مائة الف او یزیدون : (قرآن /37 148</spa
داولغتنامه دهخداداو. (اِ) اصطلاحی در بازی نردست . نوبت بازی نرد و شطرنج . (برهان ) (انجمن آرا). نوبت باختن نردو قمار و بازیهای دیگر. (شرفنامه ٔ منیری ). نوبت است از بازی چنانکه گویند: داو دست اوست یعنی نوبت بازی اوست . نوبت تیر (تیر قمار)اندازی . (ناظم الاطباء). دو. (در تداول مردم قزوین ). ن
درختکاولغتنامه دهخدادرختکاو. [ دِ رَ ] (نف مرکب ) درخت کاونده . کاونده ٔ درخت . از بیخ کننده ٔ درخت . (ناظم الاطباء): مجثات ، مجثة؛ تیشه ٔ درختکاو. (منتهی الارب ).
دندان کاولغتنامه دهخدادندان کاو. [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان آپریز. خلال .(از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از بحر الجواهر)(از ناظم الاطباء). رجوع به خلال و دندان آپریز شود.