اِتَّجَهَ إليدیکشنری عربی به فارسیرو به سوي…نهاد , آهنگ…کرد , به جانب…رفت , به سمت…رفت , به جانب…عزيمت کرد , اعزام شد به , روانه…شد , عازم…شد
عثجةلغتنامه دهخداعثجة.[ ع ُ ج َ ] (ع اِ) گروه مردم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پاره ای از شب . (منتهی الارب ).
اتجاهلغتنامه دهخدااتجاه . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) متوجه شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || روی دادن . سنوح .
اتزاعلغتنامه دهخدااتزاع . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) بازایستادن . (منتهی الارب ). ایستادن . (زوزنی ). واایستادن .
اطجاعلغتنامه دهخدااطجاع . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) اضطجاع . بر پهلو خفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به اضطجاع شود.