پادیاولغتنامه دهخداپادیاو. (اِ مرکب ) پادیاب . شستن و پاکیزه ساختن چیزها با دعا خواندن باشد به لغت زند و پازند. (برهان ). رجوع به برسم شود.
حداءةلغتنامه دهخداحداءة. [ ح َ دَ ءَ ] (ع اِ) تبر. || تبر دوسر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تبر تیشه . پیکان تیر. || سر تبر. (منتهی الارب ). ج ، حَدَا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و حداء. (منتهی الارب ).
حداویلغتنامه دهخداحداوی . [ ح َدْ دا ] (اِخ ) حسن بن غالی ازهری مالکی منسوب بحدیه از قرای مصر. متوفی 1202هَ . ق . او راست : دیوان الخطب در شرح مصطلح الحدیث . (هدیة العارفین ج 1 ص 300).