پاکزنلغتنامه دهخداپاکزن . [ زَ ] (اِ مرکب ) عفیفه . حصناء. محصنه . کریمه . طاهره : به ایرانیان گفت کان پاکزن مگر نیست با این بزرگ انجمن . فردوسی .بدو گفت بهرام کای پاکزن مرا اندرین داستانی بزن . فردوسی .</p
سرموقعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] سرموقع، سر بزنگاه، درموعد میمنت، مبارکی، ساعت سعد وقتشناسی، خوشقولی اکازیون لزوم وقتشناسی، اولویت، اهمیت