اکتلاءلغتنامه دهخدااکتلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اکتلا. پاس داشتن خود را از کسی . گویند: اکتلئت منهم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). پاس داشتن . (آنندراج ). در خواب نشدن . (آنندراج ). || پرهیز کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). احتراز. (تاج المصادربیهقی ). || بیعانه پذیرفتن . (من
اقتلاعلغتنامه دهخدااقتلاع . [ اِت ِ ] (ع مص ) از بیخ برکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : شهاب الدین بقصدتخریب رباع و اقتلاع قلاع ملاحده بجانب قهستان رفت . (جهانگشای جوینی ). || برکنده شدن . || ربودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).<br
مکتلیلغتنامه دهخدامکتلی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) دردگین گُرده از ضرب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). رنجور از بیماری گُرده . (ناظم الاطباء). آن که به کلیه ٔ او چیزی اصابت کرده و به درد آمده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتلاء شود.
کلیلغتنامه دهخداکلی . [ ک َل ْی ْ ] (ع مص ) برگرده ٔ کسی زدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بر گرده زدن . (آنندراج ). اکتلاء. (زوزنی )؛ کلاه یکلیه کلیاً (ناقص یائی )؛ اصابت کرد بر کلیه ٔ او و آن را بدرد آورد. (از اقرب الموارد). و رجوع به کلیة شود.
دردگینلغتنامه دهخدادردگین . [ دَ ] (ص مرکب ) دردگن . دردناک . دردمند. ضعیف شده . دردناک . بِدردآورده شده . (ناظم الاطباء). اَلِم . اَلِمَة. وَجِع. شَکِع. ألیم . نَصِب : اَنسی ̍، نسی ٔ، ملک ؛ مرد دردگین . (منتهی الارب ). اکتلاء؛ دردگین کرده شدن از ضرب . تعص ؛ دردگین شدن اعصاب کسی از بسیار رفتن
پرهیز کردنلغتنامه دهخداپرهیز کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوری کردن . خودداری کردن . حذر کردن . حِذر. حِذار. محاذره . احتراز. تحرز.اجتناب کردن . مجتنب بودن . مجانبت . تجنیب . تجنب . تحفظ. اِلاحة. امساک . استتار. تطرّس . (منتهی الارب ). نَستﱡر. اکتلاء. احتماء. تحمی . تحاشی . اشاحة <span class="h