بادهنجلغتنامه دهخدابادهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) دودآهنگ . معرب بادآهنگ مرکب از کلمه ٔباد و آهنگ بمعنی کشیدن . دودکش . هواکش . و رجوع به بادآهنج شود. دزی آرد: مرادف بادنج است بمعنی هواکشی که شبیه به دودکش بخاریست و برای تصفیه ٔ هوا بکار رود: بادهنج الی جانب المطبخ . (دزی ج <span class="hl" dir="l
بادانگیزفرهنگ فارسی عمید۱. انگیزانندۀ باد؛ آنچه سبب وزش باد میشود؛ بادآور.۲. هرچیز که در معده تولید نفخ میکند.۳. بادکرده؛ پرباد.۴. (اسم) گُلی که به عقیدۀ بعضی هرگاه آن را به دست بمالند و در هوا بپاشند سبب وزش باد میشود.۵. (اسم) زعفران.
بادانگیزلغتنامه دهخدابادانگیز. [ اَ ] (اِ مرکب ) نام گلی است که هرگاه مزارعان خواهند که غله را از کاه جداکنند و باد نباشد آن گل را بدست مالند و برگ آنرا بر هوا پاشند باد بهم رسد. (برهان ). رجوع به آنندراج و انجمن آرا و شعوری و جهانگیری و فرهنگ نظام و ناظم الاطباء شود. || زعفران . (ناظم الاطباء).<
شرابخوارفرهنگ مترادف و متضادبادهخوار، بادهنوش، بادهنوش، پیالهپیما، پیمانهگسار، قدحنوش، مشروبخوار، میخوار، میخواره