میپرستفرهنگ مترادف و متضادبادهپیما، بادهگسار، بادهنوش، قدحنوش، میخواره، میگسار، دردنوش، دردیکش، میخوار
مرشدلغتنامه دهخدامرشد. [ م ُ ش ِ ] (اِخ ) فرزند علی بن مقلدبن نصربن منقذ، مکنی به ابوسلامه و مشهور به ابن منقذ، از امرای آل منقذ در شیزر نزدیکی حماة. مردی ادیب بود و به سال 460 هَ . ق . در حلب متولد شد و به اصفهان و بغداد سفر نمود. بعد از مرگ نصربن علی حاکم ش
مرشتلغتنامه دهخدامرشت . [ م ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. در 15هزارگزی شمال مرکزی سنجبد و 8 هزارگزی راه هروآباد به اردبیل و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیر واقع و دارای
مرستلغتنامه دهخدامرست . [ م َ رَ ] (فعل نفرینی ) از ادات نفرین و صیغه ٔ نهی از مصدر رَستن . مماناد! (جهانگیری ). نماند و معدوم شود! (برهان ). کلمه ٔ نفرین یعنی مماناد و معدوم شواد! (ناظم الاطباء). رها مشواد! نجات نیاباد! : سرا و باغ چو بی کتخدای خواهد ماندگل بن
مرشدلغتنامه دهخدامرشد. [ م ُ ش ِ ](ع ص ، اِ) نعت فاعلی است از مصدر ارشاد. راه راست نماینده . (غیاث ) (آنندراج ). هدایت کننده . (از اقرب الموارد). ارشادکننده . دلیل . رهبر. رهنمون . راهنما. هادی . راهبر. دستگیر : ... من یهداﷲ فهو المهتدو من یضلل فلن تجد له ولیاً مرشداً.
مرشدلغتنامه دهخدامرشد. [م ُ ش َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ارشاد. راهنمایی شده . راه یافته . راهبری گشته . و رجوع به ارشاد شود.
میگسار، میگسارفرهنگ مترادف و متضادبادهپیما، بادهگسار، خراباتی، دردیکش، شرابخوار، قدحپیما، قدحنوش، مشروبخوار، میپرست
بادهپرستفرهنگ مترادف و متضادبادهپیما، بادهگسار، بادهنوش، خراباتی، دائمالخمر، شرابخوار، میپرست، میخوار، میگسار، میخواره