بازداشتنلغتنامه دهخدابازداشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) (اپاک داشتن )، منع نمودن باشد. (برهان ) . (ترجمان القرآن ). ممانعت . (زوزنی ). منع کردن . (آنندراج ). عَصر. غَرض . عَفس . عَفک . عُرَس . عَجس . تعکیظ. اِلتحاص . صَری . اجذا. اِعتام . عَذب . اِعدام . اِعذاب . صَبن . تعجیز. جَعظ. دَقل . دَقن . منع.
بازگذاشتنفرهنگ فارسی عمید۱. واگذاشتن؛ واگذار کردن؛ سپردن؛ چیزی را در اختیار کسی گذاشتن؛ سپردن کاری یا چیزی به دیگری: ◻︎ بلبلا مژدۀ بهار بیار / خبر بد به بوم بازگذار (سعدی: ۱۷۴).۲. دست برداشتن از چیزی یا کاری.
بازگذاشتنلغتنامه دهخدابازگذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سپردن . تفویض کردن . (ناظم الاطباء). تفویض . (صراح اللغه ). مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیارخبر بد به بوم بازگذار. سعدی (گلستان ).کار خود گر بخدا بازگذاری حافظای بسا عیش که
بازداشتنلغتنامه دهخدابازداشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) (اپاک داشتن )، منع نمودن باشد. (برهان ) . (ترجمان القرآن ). ممانعت . (زوزنی ). منع کردن . (آنندراج ). عَصر. غَرض . عَفس . عَفک . عُرَس . عَجس . تعکیظ. اِلتحاص . صَری . اجذا. اِعتام . عَذب . اِعدام . اِعذاب . صَبن . تعجیز. جَعظ. دَقل . دَقن . منع.
بازداشتندیکشنری فارسی به انگلیسیcheck, coerce, cramp, detain, discourage, dissuade, encumber, enjoin, inhibit, keep, restrain, stop
چنگ بازداشتنلغتنامه دهخداچنگ بازداشتن . [ چ َ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن و دست کشیدن : یلانند با چنگهای درازندارند از ایران چنین چنگ باز.فردوسی .
عنان بازداشتنلغتنامه دهخداعنان بازداشتن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) مرکب بداشتن . ایستانیدن اسب . از حرکت بازداشتن اسب : بترسید و گوشی بر آواز داشت از آن خوش رکابی عنان بازداشت .نظامی .
بازداشتنلغتنامه دهخدابازداشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) (اپاک داشتن )، منع نمودن باشد. (برهان ) . (ترجمان القرآن ). ممانعت . (زوزنی ). منع کردن . (آنندراج ). عَصر. غَرض . عَفس . عَفک . عُرَس . عَجس . تعکیظ. اِلتحاص . صَری . اجذا. اِعتام . عَذب . اِعدام . اِعذاب . صَبن . تعجیز. جَعظ. دَقل . دَقن . منع.
دست بازداشتنلغتنامه دهخدادست بازداشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن . ترک گفتن . دست کشیدن . ترک کردن . گذاشتن . یله کردن . هشتن : جز یک تن همه را بکشت آن یک تن را زنده دست بازداشت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). کوه سیم شهرکیست [ به خراسان ] به براکوه و اندر وی معدن سیم است و از