بازۀ نیمبازsemiopen interval, half-open intervalواژههای مصوب فرهنگستانبازهای کراندار بهصورت (a,b] یا [a,b) که فقط شامل یکی از دو انتهای خود است متـ . بازۀ نیمبسته semiclosed interval
بوجهلغتنامه دهخدابوجه . [ ب ِ وَ ه ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بروش . بمنوال . بطور. بطرز: بوجه اتم و اکمل . به این معنی لازم الاضافه است . (فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از عربی . بطریق و بروش و بمنوال و بطور و بطرز. (ناظم الاطباء).
بوجهلغتنامه دهخدابوجه . [ ب ِ وَج ْه ْ ] (ق مرکب ) چنانکه باید. (از فرهنگ فارسی معین ).- بوجه بودن ؛ درست بودن . (فرهنگ فارسی معین ).
بوجهیلغتنامه دهخدابوجهی . [ ب ِوَ ] (ق مرکب ) بطریقی . به جهتی . (فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از تازی . به هر جهت . و به هر طریق و به هر بابت . (ناظم الاطباء). رجوع به «وجه » و «بوجه » شود.
بوزهلغتنامه دهخدابوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) شرابی باشد که از آرد برنج و ارزن و جو سازند و در ماوراءالنهر و هندوستان بسیار خورند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شراب برنج . (رشیدی ). اسم مرز است که بعربی فقاع نامند. (فهرست مخزن الادویه ) <span class=
باجهفرهنگ فارسی عمید۱. گیشه؛ جایگاه مخصوص فروش بلیت یا گرفتن و دادن پول در سینما، بانک، و مانند آنها.۲. دریچه؛ روزنه.