لغتنامه دهخدا
رضایی . [ رِ ] (اِخ ) یا رضایی نوربخشی یا رضایی رازی . شاه رضا خلف شاه بهاءالدین . به لیاقت و قابلیت و عَذْب البیانی تخم محبت خود در مزرع دلها می کاشت و در بازی شطرنج دستی داشت . رباعی :ای کرده عبادت ریایی فن خودآراسته از لباس عصیان تن خودطوقیست به گردنت ردا از لع